{آسمون من و تو پارت ۱ ♡}
ات ویو:
امروز قرار بود برای اولین بار برم کنسرت بی تی اس
داشتم از ذوق میمردم انقدر که خوشحال بودم نمیدونستم چی کار کنم((ببخشید همه همین هستن🤲🙄)) اول حموم برم لباس انتخواب کنم بالاخره بعد از کل کلنجار رفتن با خودم پاشدم رفتم حموم
۳۰ دقیقه بعد:
از حموم اومدم بیرون و رفتم لباسا زیر هامو پوشیدم و شروع کردم میکاپ کردن خودم بعد از میکاپ شروع کردم سشوار کشیدن موهامو حالت دادن بهش وقتی کارم تموم شد لباسامو پوشیدم و ساعت و دست بند ستم و توی دست راستم انداختم و گردنبند ست شو انداختم گردنم
آرمی بمب و فوتو کارت بی تی اس و برداشتم و خوراکی برداشتم رفتم پایین
به ساعت نگاه کردم ساعت ۴ عصر بود
کنسرت ساعت ۷ شروع می شد باید ۱ ساعت و نیم قبل اونجا میبودیم و ۴۵ دقیقه تا اونجا راه بود با ترافیک می شد یک ساعت
سریع راه افتادم و رفتم سمت ماشینم(( ات پولداره)) شروع کردم رانندگی کردن و تا خود کنسرت با آهنگ های بی تی اس سپری کردم وقتی رسیدم اکیپمون و دیدم و رفتم سمتشون
ات: سیلاام
سلو: سلام چه طوری ات خوبی؟
مینو: چه طوری دخی عجب تیپی
سومان(پسرع) : سیلوووم
سونام(پسرع) : های
ات : خوبم مرسی بچه ها بلیط هارو گرفتین؟!
سلو: آره ولی جدا میشینیم
ات: چیییییی نه دیگه
سلو: نترس بابا تو و سومان ردیف اولین جلوی استیج من و سونام بالای سر شما دوتا
ات: اوکی حالا کجا باید بریم الان؟
سلو: بریم استیج دیگه
ات: بریممم واییی دارم میمیرم از ذوققق
سلو: نترس بابا
ات: ببخشید شما بار هزارمته((شانس هاا میبینی🤲😭))من بار اولمه
۴۰ دقیقه بعد:
بالاخره بعد کلی هیجان شروع شد اول پسرا
با آهنگ not to day شروع کردن
داشتم با آهنگ میخوندم که شوگا اومد
پاشدم رفتم سمت در سن و داد میزدم و می خوندم که یهو درش باز شد و پرت شدم داخل
که لبه ی تیزی در خورد به پهلوم
فوبیا خون داشتم نفهمیدم چی شد سیاهی مطلق (( بیچاره یک بار رفت کنسرت🙄))
بیدار شدم که لیا بالای سرم بود
لیا: ات حالت خوبه؟
ات : لیا اینجا کجاست؟
لیا: ات اینجا اتاق استراحت بی تی اس
اگه جای دیگه ای میبردنموم ممکن بود برای پسرا شایعه بشه
ات: یعنی چی؟
لیا: ات الان ممکنه پسرا بیان اینجا بیا زود تر بریم؟
ات: باشه باشه بریم
پاشدم کا مچ پام خیلی درد گرفت
که بغض کردم
ات: لیا خیلی درد داره
لیا: بزار یک دقیقه
که یهو بی تی اس اومد داخل
لیا: ام ببخشید ما الان میریم
ات: بله
نامجون: نه اشکالی نداره اگر میخواین بمونین
ات: نه دیگه بریم لیا
لیا : اوکی بریم
دوباره اومدم پاشم که از درد پام افتادم زمین
ات: آیییییییییییی
که یهو احساس کردم یکی برای استایل بغلم کرد
سرم و آوردم بالا که با تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ: بزار ببرمت نمیتونی اینجوری بری
ات: اما آخه
تهیونگ: میارمت
که راه افتادیم
که یهو
امروز قرار بود برای اولین بار برم کنسرت بی تی اس
داشتم از ذوق میمردم انقدر که خوشحال بودم نمیدونستم چی کار کنم((ببخشید همه همین هستن🤲🙄)) اول حموم برم لباس انتخواب کنم بالاخره بعد از کل کلنجار رفتن با خودم پاشدم رفتم حموم
۳۰ دقیقه بعد:
از حموم اومدم بیرون و رفتم لباسا زیر هامو پوشیدم و شروع کردم میکاپ کردن خودم بعد از میکاپ شروع کردم سشوار کشیدن موهامو حالت دادن بهش وقتی کارم تموم شد لباسامو پوشیدم و ساعت و دست بند ستم و توی دست راستم انداختم و گردنبند ست شو انداختم گردنم
آرمی بمب و فوتو کارت بی تی اس و برداشتم و خوراکی برداشتم رفتم پایین
به ساعت نگاه کردم ساعت ۴ عصر بود
کنسرت ساعت ۷ شروع می شد باید ۱ ساعت و نیم قبل اونجا میبودیم و ۴۵ دقیقه تا اونجا راه بود با ترافیک می شد یک ساعت
سریع راه افتادم و رفتم سمت ماشینم(( ات پولداره)) شروع کردم رانندگی کردن و تا خود کنسرت با آهنگ های بی تی اس سپری کردم وقتی رسیدم اکیپمون و دیدم و رفتم سمتشون
ات: سیلاام
سلو: سلام چه طوری ات خوبی؟
مینو: چه طوری دخی عجب تیپی
سومان(پسرع) : سیلوووم
سونام(پسرع) : های
ات : خوبم مرسی بچه ها بلیط هارو گرفتین؟!
سلو: آره ولی جدا میشینیم
ات: چیییییی نه دیگه
سلو: نترس بابا تو و سومان ردیف اولین جلوی استیج من و سونام بالای سر شما دوتا
ات: اوکی حالا کجا باید بریم الان؟
سلو: بریم استیج دیگه
ات: بریممم واییی دارم میمیرم از ذوققق
سلو: نترس بابا
ات: ببخشید شما بار هزارمته((شانس هاا میبینی🤲😭))من بار اولمه
۴۰ دقیقه بعد:
بالاخره بعد کلی هیجان شروع شد اول پسرا
با آهنگ not to day شروع کردن
داشتم با آهنگ میخوندم که شوگا اومد
پاشدم رفتم سمت در سن و داد میزدم و می خوندم که یهو درش باز شد و پرت شدم داخل
که لبه ی تیزی در خورد به پهلوم
فوبیا خون داشتم نفهمیدم چی شد سیاهی مطلق (( بیچاره یک بار رفت کنسرت🙄))
بیدار شدم که لیا بالای سرم بود
لیا: ات حالت خوبه؟
ات : لیا اینجا کجاست؟
لیا: ات اینجا اتاق استراحت بی تی اس
اگه جای دیگه ای میبردنموم ممکن بود برای پسرا شایعه بشه
ات: یعنی چی؟
لیا: ات الان ممکنه پسرا بیان اینجا بیا زود تر بریم؟
ات: باشه باشه بریم
پاشدم کا مچ پام خیلی درد گرفت
که بغض کردم
ات: لیا خیلی درد داره
لیا: بزار یک دقیقه
که یهو بی تی اس اومد داخل
لیا: ام ببخشید ما الان میریم
ات: بله
نامجون: نه اشکالی نداره اگر میخواین بمونین
ات: نه دیگه بریم لیا
لیا : اوکی بریم
دوباره اومدم پاشم که از درد پام افتادم زمین
ات: آیییییییییییی
که یهو احساس کردم یکی برای استایل بغلم کرد
سرم و آوردم بالا که با تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ: بزار ببرمت نمیتونی اینجوری بری
ات: اما آخه
تهیونگ: میارمت
که راه افتادیم
که یهو
۲۷.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.